loading...
خلوتگاه یه عاشق
یه نفر ............... بازدید : 251 دوشنبه 22 اسفند 1390 نظرات (0)

ازت دلخورم


یادمه که یه روز  تو میگفتی هنوز عاشقتم دیوونتم

حالا میگی ازت دیگه خسته شدم کم میارم

دردمو با کی بگم

اگه دلخورم از تو میخوام بدونی عمر منی عشق منی

میمیرم حالا که داری میری که من تنها بشم

دردمو با کی بگم


به جون دوتامون ازت دلخورم

میدونه خدامون ازت دلخورم

با چشمام میگفتم نباید بری

واسه گریه هامون ازت دلخورم

خیال کردی آسونه تنها شدن

ببین التماسو چشمای من

خیال کردی من دل ازت میبرم

واسه اینه میگم ازت دلخورم


میخوام از تهه دل دیگه گریه کنم داد بزنم بگم عاشقتم

میخوام هرجوریه  ببینم تورو باز زل بزنم نوی چشم تو یکم

دستتو بگیرم که یادت بیارم قولمونو حرفامونو

بمونیم پیش هم آخه خسته شدم باز دوباره

دلخورم از تو یکم


به جون دوتامون ازت دلخورم

میدونه خدامون ازت دلخورم

با چشمام میگفتم نباید بری

واسه گریه هامون ازت دلخورم

خیال کردی آسونه تنها شدن

ببین التماسو چشمای من

خیال کردی من دل ازت میبرم

واسه اینه میگم ازت دلخورم


یه نفر ............... بازدید : 465 جمعه 19 اسفند 1390 نظرات (0)

وقتي سنگريزه هاي زندگيم زياد ميشن احساس ميکنم دنيا از سنگ شده با اينکه  تو  خاطراتم يادمه که دنياي من اينطوري نبود... از اينکه  فکرم سنگي شه و دلم سنگ و وجودم سنگ ميترسم و فکر ميکنم اون ادمها و اون چيزايي که مدام منو از احساسم دور ميکردن و سنگريزه ها رو پرت ميکردن راست ميگفتن و من به احساسم بيخودي اعتماد داشتم و دلم ميگيه از خودم و احساسم !! که چرا مواظبشون نبودم و گمشون کردم  دنيا رو سرم خراب ميشه و فکر ميکنم سنگ شدم!!!!!!!!!!!
و فکر ميکنم چطوري با اين دل سنگ بين ادمهاي سنگ تو اين دنيا سنگ زندگي کنم!! واي......
گريه ميکنم و داد ميزنم  اونقدر گريه ميکنم و به دل سنگيم لعنت ميفرستم و غم اين زندگي سرد و بي روح رو نميتونم تحمل کنم!!
يهو سردي زياد باعث ميشه اين دل سنگيم ترک برداره!!!
يه آهنگ قشنگي ميشنونم!!! اره  پوسته سنگي دلم ترک برميداره و روشني دلم بيرون ميزنه و دلم شروع به آشتي کردن ميکنه اشکامو پاک ميکنم بلند ميشم و همراه با اهنگ همنوا ميشوم دوباره کلمه هاي قشنگو توي دلم مبينم که دارن ميدرخشن



تو چشات دریا داری و آرامشه
منو به سمتت میکشه  .. آروم ... آرومه جونم
مال تو  حس عاشقونم!
 
موی تو... عشق گندمزار منه .
عشق بی تکرار منه
چشماتو .. نبند چشاتو
نگیر ازم اون خنده هاتو
بذار تو چشمات ..  چشمام ببینم
کنارت بشینم
بذار تو نگات اروم  بگیرم
من بی تو  میمیرم
تو باعث شدی عاشق بشم
من ازت ممنونم
تو این روزگار فرصت بده پیش تو میمونم
من ارامش زندگیمو به چشمات مدیونم



×× موی تو ....عشق گندمزار منه  ××
×× عشق بی تکرار منه  ××
چشماتو .. نبند چشاتو
نگیر ازم اون خنده هاتو
نت ها دارن مرقصن و میچرخن
تو باعث شدی با هر نفس حس کنم که شادم
تو وقتی نفش تو سینه هست نمیری از یادم
تو وقتی که من اسیرتم خوشبختم آزادم
 
 میخندم و میخندم و میچرخم میدونستم دلم طاقت استمرار بدی و سردی رو نداره   میخندم و با صدای بلند از خدای خودم تشکر میکنم که منو به خودم برگردوند!!
کلمه های دلم با کلمه های آهنگ به هم پیوستن و دارن همدیگرو صدا میکنن انگار که منتظر بودن

یه نفر ............... بازدید : 78 چهارشنبه 23 فروردین 1391 نظرات (1)

رمـز عاشـقی ...

به جذابترین گروه اینترنتی یاهو ملحق شوید

تو آیا عاشقی کردی بفهمی عشق یعنی چه؟
تو آیا با شقایق بوده‌ای گاهی؟
نشستی پای اشکِ شمعِ گریان تا سحر یک شب؟

به جذابترین گروه اینترنتی یاهو ملحق شوید

تو آیا قاصدک‌های رها را دیده‌ای هرگز،
که از شرم نبود شاد‌پیغامی،
میان کوچه‌ها سرگشته می‌چرخند؟
نپرسیدی چرا وقتی که یاسی، عطر خود تقدیم باغی می‌کند
چیزی نمی‌خواهد

به جذابترین گروه اینترنتی یاهو ملحق شوید

و چشمان تو آیا سوره‌ای از این کتاب هستی زیبا،
تلاوت کرده با تدبیر؟

به جذابترین گروه اینترنتی یاهو ملحق شوید

تو از خورشید پرسیدی، چرا
بی‌منت و با مهر می‌تابد؟
تو رمز عاشقی، از بال پروانه، میان شعله‌های شمع، پرسیدی؟
تو آیا در شبی، با کرم شب‌تابی سخن گفتی
از او پرسیده‌ای راز هدایت، در شبی تاریک؟

به جذابترین گروه اینترنتی یاهو ملحق شوید

تو آیا، یاکریمی دیده‌ای در آشیان، بی‌عشق بنشیند؟
تو ماه آسمان را دیده‌ای، رخ از نگاه عاشقان نیمه‌شب‌ها بربتاباند؟
تو آیا دیده‌ای برگی برنجد از حضور خار بنشسته کنار قامت یک گل؟
و گلبرگ گلی، عطر خودش، پنهان کند، از ساحت باغی؟

به جذابترین گروه اینترنتی یاهو ملحق شوید

تو آیا خوانده‌ای با بلبلان، آواز آزادی؟

به جذابترین گروه اینترنتی یاهو ملحق شوید

تو آیا هیچ می‌دانی،
اگر عاشق نباشی، مرده‌ای در خویش؟
نمی‌دانی که گاهی، شانه‌ای، دستی، کلامی را نمی‌یابی ولیکن سینه‌ات لبریز از عشق است…

به جذابترین گروه اینترنتی یاهو ملحق شوید

تو پرسیدی شبی، احوال ماه و خوشه زیبای پروین را؟
جواب چشمک یک از هزاران اخترِ آسمان را، داده‌ای آیا ؟!

به جذابترین گروه اینترنتی یاهو ملحق شوید

ببینم، با محبت، مهر، زیبایی،
تو آیا جمله می‌سازی؟

به جذابترین گروه اینترنتی یاهو ملحق شوید

نفهمیدی چرا دل‌بستِ فالِ فالگیری می‌شوی با ذوق!
که فردا می‌رسد پیغام شادی!
یک نفر با اسب می‌آید!
و گنجی هم تو را خوشبخت خواهد کرد!

به جذابترین گروه اینترنتی یاهو ملحق شوید

تو فهمیدی چرا همسایه‌ات دیگر نمی‌خندد؟
چرا گلدان پشت پنجره، خشکیده از بی‌آبیِ احساس؟
نفهمیدی چرا آیینه هم، اخمِ نشسته بر جبینِ مردمان را برنمی‌تابد؟

به جذابترین گروه اینترنتی یاهو ملحق شوید

نپرسیدی خدا را، در کدامین پیچ، ره گم کرده‌ای آیا؟

به جذابترین گروه اینترنتی یاهو ملحق شوید

جوابم را نمی‌خواهی تو پاسخ داد، ای آیینه دیوار!!؟
ز خود پرسیده‌ام در تو!
که عاشق بوده‌ام آیا!!؟
جوابش را تو هم، البته می‌دانی
سکوت مانده بر لب را
تو هم ای من!
به گوش بسته می‌خوانی

به جذابترین گروه اینترنتی یاهو ملحق شوید


قسمت‌هایی از شعر بسیار زیبای "کیوان شاهبداغی"
به نقل از سایت لبخند زندگی

یه نفر ............... بازدید : 161 دوشنبه 22 اسفند 1390 نظرات (0)

roya


رویا بهانه ای ست که دنیای هم شویم ؛ دنیا چرا بهانه ی ما را به هم زند؟

این خانه قایقی ست که آواره می شود؛ موجی اگرکرانه ی ما را به هم زند

پر کرده ای تمام مرا با تمام خویش ؛ شیرین شده تمامی مــــن در تمام تــو

قند آب می شویم تو و من مـیان هـــم ؛قاشق چرا میانه ی ما را به هم زنـد؟

این سیم های برق که هی تیر می کشند؛ وقتی که ما به خلوتشان تکیه می کنیم

باروت می شوند که شلیک تیر شان ؛ خواب کبوترانه ی ما را به هم زند

بی تو مرا شبی ست که فردا نمی شود؛ بی من تورا دلی ست که دریا نمی شود

آنقدر در همــیم که پیدا نمی شود ؛دستی که نظم خانــه ی مارا به هم زند

با هم ولی جدا به سفر فکر می کنیم؛ هر دو کنار هم به خطر فکر میکنیم

طوفــانی همیم نزائیده مادرش ؛ بـــــــــادی که آشیانه ی ما را به هم زند

شانه به شانه سر به سر هم گذاشتیم؛یک لحظه دست از سر هم برنداشتیم

فریاد ترجمان جدایی ست پس کجاست؛آن هق هقی که شانه ی ما را به هم زند


یه نفر ............... بازدید : 135 دوشنبه 22 اسفند 1390 نظرات (0)
كوك كن ساعتِ خویش !   

             اعتباری به خروسِ سحری ، نیست دگر

                          دیر خوابیده و برخاسـتنـش دشـوار است

 كوك كن ساعتِ خویش !

             كه مـؤذّن ، شبِ پیـش

                          دسته گل داده به آب

                                 . . . و در آغوش سحر رفته به خواب

 كوك كن ساعتِ خویش !

             شاطری نیست در این شهرِ بزرگ

                                       كه سحر برخیزد

                                    شاطران با مددِ آهن و جوشِ شیرین

                                                        دیر برمی خیزند

 كوك كن ساعتِ خویش !

                      كه سحر گاه كسی

                         بقچه در زیر بغل ، راهیِ حمّامی نیست

                             كه تو از لِخ لِخِ دمپایی و تك سرفه ی او برخیزی

 كوك كن ساعتِ خویش !

             رفتگر مُرده و این كوچه دگر

                          خالی از خِش خِشِ جارویِ شبِ رفتگر است

 كوك كن ساعتِ خویش !

             ماكیان ها همه مستِ خوابند

                          شهر هم . . .

                                 خوابِ اینترنتیِ عصرِ اتم می بیند

 كوك كن ساعتِ خویش !

             كه در این شهر ، دگر مستی نیست

                  كه تو وقتِ سحر ، آنگاه كه از میكده برمی گردد

                            از صدای سخن و زمزمه ی زیرِ لبش برخیزی

 كوك كن ساعتِ خویش !

             اعتباری به خروسِ سحری نیست دگر ،

                              و در این شهر سحرخیزی نیست 


یه نفر ............... بازدید : 113 دوشنبه 22 اسفند 1390 نظرات (0)

مهربان

مهربان

آنقدر شاعرم امشب که فقط ،

سایه مهرتورا کم دارم

باتو هستم

ای سراپا احساس

خون تو در رگ من هم جاریست ،

جنس ما جنس بلد بودن کانون گل است

نازنین

زندگی جای هدر دادن فرصتها نیست ،

ما مطهر شده ایم ،

پیش رو راه رسیدن به خداست



مهربان

سبد معذرتم را بپذیر ؛

کودکی هستم شوخ خانه ام در ته بن بست فراموشی یک زوج قدیمی مانده

خانه دل اما ، جای بکریست هنوز ،

پر سبزینه و ریحان و غزل ،

پر تکرار گیاهان نمو ،

پر ابیات ملون شده در خمره عشق ،

پر انوار خدا.

داخل خانه دل ؛

جای جمعیت هرجائی نیست کل دارائی من تازگی دلکده است

من به دل راز رسیدن دارم ،

من به دل ثروت هنگفت عدالت دارم ،

خوب می فهمم اگر در باران ،

چتر خود را به کسی بخشیدم؛

توشه رفتنم از لطف خدا آکنده ست

خوب میدانم اگر جای توپیشم خالیست ؛

حکمتی در کارست



مهربان

سبد معذرتم را بپذیرکار کودک این است ؛

اولش حرف زند ، به تامل بنشیند بعدش

آنقدر شاعرم امشب که فقط ؛

بیستون کم دارم ،

تیشه عاقبتم را بدهید

آنقدر ساده سخن میگویم ؛

که اگر یکنفر از کوچه دل درگذرد ،

دل و دلداده روی هم بیند



مهربان

ساعت الآن دقیقا خواب است

- و من و پهنه کاغذ بیدار

روی تو در نظرم نقش نخست ،

و خدا شاهد دیوانگی بنده بازیگوشش

و خود او می داند ؛

که دلم آنقدر آغشته به توست ؛

که اگر از صف فردوس برین ،

طیفی اندازه صد نور میسر سازد

من به آن طیف نبخشم ، دانه ای از مویت



مهربان

بازهم ،

سبد معذرتم را بپذیر

آنقدر شاعرم ازتو که نمیدانم کی ،

واژه ات راهی شعرم شده است

لحظه ای گوش بکن ،

یک موذن مست است

آنقدر خوب اذان میگوید ،

گوئی او عکس خدا را دیده

خوش بحالش اما ؛

طرح زیبای خدا را گاهی ،

می توان در پس سیمای عزیزی جوئید



مهربان

دیر زمانی ست که من این مسئله را فهمیدم ؛



مهربان

آنقدر شاعرم امشب که زمین ،

در پی زمزمه ام مست شده ست

سر ببالین مدارینه کرات نهاده ست و باز

گوشهایش به من آویزانند

آنقدر شاعرم امشب که دلم ،

از پس سینه برون آمده باز

او نگاهش به من است

من نگاهم به قدم رنجه تو

آنقدر شاعرم امشب که فقط ،

روح روحانی تو حال مرا می فهمد



مهربان

عاشقی ؛ بارش احساس به روی ذهن است

عاشقی ؛ لمس خدا با چشم است

عاشقی ؛ مظهر نو بودن دل ، در حیات ازلیست

ومن امشب از عشق ، بخود می پیچم

بعد از امشب شاید ،

نقش اعجاز تو را طرح زنم



مهربان

ترکه فرضی تنبیه من آماده نشد ؟

یا مرا چوب تادب بنواز ؛

یا بیا و سبد معذرتم را بپذیر



مهربان

لذت صبح مجدد اینجاست ،

میروم تا با آب ، غسل آزاده شدن باب کنم

دیگر آن جمله سهراب مرا حسرت نیست ؛

" کعبه ام مثل نسیم ،

میرود باغ به باغ ،

میرود شهر به شهر

ثروتی بیش به من داده خدا



مهربان

از سر کودکی من بگذر ،

باید آرام به سجاده تعظیم روم ،

شعرم آخر شده ، انگار زمان وصل است

" به خدا می دهمت عاریه وار ،

آری عاشق شده بودم این بار

یه نفر ............... بازدید : 175 دوشنبه 22 اسفند 1390 نظرات (0)

خالی تر از سکوتم ، از نا سروده سرشار

حالا چه مانده از من ؟... یک مشت شعر بیمار

انبوهی از ترانه ، با یاد صبح روشن

اما... امید باطل... شب دائمی ست انگار

با تار و پود این شب باید غزل ببافم

وقتی که شکل خورشید ، نقشی ست روی دیوار

دیگر مجال گریه از درد عاشقی نیست

بار ترانه ها را از دوش عشق بردار

بوی لجن گرفته انبوه خاطراتم

دیروز: رنگ وحشت ، فردا: دوباره تکرار

وقتی به جرم پرواز باید قفس نشین شد

پرواز را پرنده ! دیگر به ذهن مسپار

شاید از ابتدا هم تقدیر من سفر بود

کوچی بدون مقصد از سرزمین پندار

از پوچ پوچ رویا ، تا پیچ پیچ کابوس

از شوق زنده بودن... تا خنده ای سرِ دار


وقتی که تنها و دلگیری





اخم می کنم

تا ببینی جدی شدم.

چرا اینگونه سراغم می آیی؟

من به تمنای گریه ات نیست،

که تا سال ها،

تا قرن ها،

تا پایان تلخی،

زیر این خاک سرد،

قصد خفتن کرده ام.

معرفتی مانده اگر

یا سر سوزن قلقلکی از بهار گذشته،

برای من،

لبخند بزن ،لبخند !!


اولین عشق

....
يك...
دو....
سه....
چندين و چند
...
هر چقدر مي شمارم خوابم نمي برد
من اين ستاره هاي خيالي را
كه از سقف اتاقم
تا بينهايت خاطرات تو جاري است
....
يادش بخير
وقتي بودي
نيازي به شمردن ستاره ها نبود
اصلا يادم نيست
ستاره اي بود يا نبود
هر چه بود شيرين بود
حتي بي خوابي بدون شمردن ستاره ها.

تعداد صفحات : 2

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 8
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 5
  • آی پی دیروز : 51
  • بازدید امروز : 2
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 2
  • بازدید ماه : 3
  • بازدید سال : 18
  • بازدید کلی : 801